تحولات منطقه

آخرین ساخته خسرو معصومی ‌با نام «کارِ کثیف» روی پرده سینماهاست. قصه فیلم درباره پسر جوانی به نام فرهاد است که به‌خاطر بیکاری و بی‌پولی، فروشنده مشروبات الکی می‌شود. او که لاتاری را برنده شده، برای گرفتن ویزای آمریکا به همراه خانواده‌اش به ترکیه می‌رود، اما اتفاقات و گرفتاری‌هایی برایش رخ می‌دهد که نه تنها مهاجرت، بلکه بازگشتش به ایران را نیز در ‌هاله‌ای از ابهام قرار می‌دهد.

مافیای اکران سرفیلم ها را با پنبه می برد
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

این فیلم با اینکه به مشکل بیکاری، مهاجرت و مسائل روز جامعه می‌پردازد، اما در گیشه، فروش خوبی نداشت. با خسرو معصومی، ‌نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان فیلم «کارِ کثیف» که پیش از این 14 فیلم دیگر هم ساخته است، درباره این اثر سینمایی و وضعیت اکران آن گفت‌وگو کردیم که می‌خوانید:

شما جزو فیلمسازانی هستید که دغدغه‌های اجتماعی دارید، چرا پرداختن به موضوعات روز اجتماعی برایتان اهمیت دارد؟

تمرکز من بیشتر روی سینمای اجتماعی بوده است. یک زمانی سه‌گانه‌ای درباره طبیعت ساختم؛ پس از آن سه‌گانه‌ای درباره فقر نوشتم. معمولاً در سه‌گانه‌ها وقتی اولی را می‌سازی، دومی ‌و سومی‌ هم پشت سرش می‌آیند. نخستین سه‌گانه‌ام درباره فقر با نام «تابو» قصه دختری است که به خاطر تنگدستی خانواده مجبور می‌شود زن چهارم یک مرد 70 ساله شود. در فیلم تابو، شخصیتی به نام جمال داشتم که تکمیل شده این شخصیت را در «کار کثیف» می‌بینیم. فرهاد دانشجوی انصرافی رشته حقوق است که زن و بچه دارد، بیکار است و بسختی گذران زندگی می‌کند، به همین دلیل به اجبار ساقی شود. در این شرایط لاتاری را هم می‌برد و برای گرفتن ویزای آمریکا به ترکیه می‌رود.

شخصیت فیلم کارکثیف، واقعی است. این پسر به جرم قتل غیرعمد به دلیل فروش مشروبات الکلی تقلبی به 13 سال حبس محکوم شده و در زندان به سر می‌برد. جالب اینکه وی، دانشجوی مهندسی در دانشگاه آزاد بوده است.

بی‌اطلاعی فرهاد درباره مشروبات الکلی در فیلم کمی ‌عجیب است؛ چطور پسری که دانش‌آموخته دانشگاه است، کمترین اطلاعاتی درباره مشروبات الکلی تقلبی ندارد؟

فرهاد از سرناچاری و اکراه این کار را می‌پذیرد. صاحب باشگاه بیلیارد، فرهاد را به سازنده عرق معرفی می‌کند. فرهاد هم چون بیکار است، چاره‌ای جز قبول کار ندارد. با اینکه در ابتدا نمی‌پذیرید اما وقتی صاحبخانه به خاطر اجاره‌های عقب افتاده به او فشار می‌آورد، مجبور به قبول این کار می‌شود. چون علاقه‌ای به آن ندارد و از سر اجبار است، علاقه‌ای هم به کسب اطلاع درباره مشروبات الکلی ندارد.

تحقیقات میدانی هم برای این کار انجام دادید؟

بله، با چندین عرق فروش صحبت کردم که چرا این شغل را انتخاب کردید یا پیش از این، چکاره بودید؟ دنبال ریشه‌های ماجرا بودم. یکی از آن‌ها موبایل‌فروش بوده و وقتی از یک صاحب بار درباره درآمدش پرسیده، وی گفته است ماهانه 30 میلیون درآمد دارد. همین درآمد، او را برای عوض کردن کارش وسوسه کرده است. چنین درآمدهایی وسوسه‌کننده است، بویژه برای کسانی که بیکار هستند و نمی‌توانند خرج زندگی‌شان را دربیاورند. من در این فیلم به جزئیات پرداختم و نشان دادم فرهاد چقدر زیرفشار است که مجبور به پذیرش این کار می‌شود. ضمن اینکه همه ما به دنبال درآمد بیشتر هستیم. شرایط اجتماعی بسیاری را به سمت کارهای کثیف می‌کشاند. بیکاری و فقر، بنیان زندگی را متلاشی می‌کند. هرچقدر هم سینما به این موضوعات بپردازد، کم است. اگرچه همین اندازه هم اجازه نمی‌دهند. در رسانه ملی به اسم برنامه نقد سینمایی، پنبه این فیلم را می‌زنند. وقتی یکی مثل من با سرمایه خودش، فیلم اجتماعی می‌سازد که حاکمیت باید از آن دفاع کند، در رسانه ملی این فیلم را تخریب می‌کنند؛ چقدر انگیزه برای کار بعدی‌اش می‌ماند؟ هر ساله فروش مشروبات الکلی دست‌ساز تقلبی، قربانیان زیادی را در کشورمان می‌گیرد. باید پیشگیری قبل از درمان کرد؛ سینما باید به این مسائل بپردازد.

با وجود حساسیت‌هایی که درباره موضوع مصرف مشروبات الکلی و ممنوعیت آن در کشور ما وجود دارد، چطور جرئت و جسارت ساخت چنین فیلمی‌ را پیدا کردید، نگران نبودید به مرحله اکران نرسد؟

اسم اول فیلم «عرق سگی» بود، ولی وقتی فیلم‌نامه را برای گرفتن مجوز ساخت بردم، بدون اینکه فیلمن‌امه را بخوانند با دیدن اسم آن گفتند، در اولویت کار ما نیست و خط قرمز است. همانجا گفتم: اگر اسمش را «کار کثیف» بگذارم چه؟ گفتند: خوب است. من هم فیلم‌نامه را دور زدم تا مجوز ساخت بگیرد. برخی که فیلم را دیدند فکر می‌کردند من در فیلم گفته‌ام، خانواده فرهاد به خاطر کار او دارند تقاص پس می‌دهند، ولی حرف من این نیست. حرفم این است که شرایط نابسامان اجتماعی، این خانواده را به پرتگاه نابودی کشانده است و سبب شده زندگی آن‌ها از هم بپاشد.

پایان فیلم هم شخصیت فیلم در دام قضاوت گرفتار می‌شود و این پایانی غافلگیرکننده است، درباره پایانبندی کار هم توضیح می‌دهید؟

با توجه به پیشینه‌ای که مخاطب از شخصیت‌های فیلم داشت، می‌خواستم فیلم  را غافلگیرانه به پایان برسانم تا درام شکل تراژیک بگیرد. فرهاد به زنش می‌گفت به‌خاطر فروش عرق تقلبی و کشته شدن چند نفر نمی‌تواند به ایران برگردد، چون یکراست به زندان می‌رود، در حالی‌که زنش می‌خواست حتماً برگردد. من این فیلم را ساختم که آقای روحانی عذاب وجدان بگیرد. ایشان با شعار کلید آمد و به مردم قول گشایش مشکلاتشان را داد، اما به وعده‌هایش عمل نکرد.

* این فیلم در شرایط خوبی اکران نشد و حدود دو سال پس از ساخت، روی پرده سینماها رفت؛ دلیل تأخیر در اکران و شرایط بد اکران فیلم چه بود؟

شروع فیلم‌برداری این فیلم سال 95 بود و سال 96 کارهای فنی آن انجام شد و به جشنواره همان سال رسید. در واقع فیلم با یک سال و نیم تأخیر اکران شد. چرخه اکران داستان عجیبی دارد، اینکه چرا برای سینمای اجتماعی شرایطی فراهم می‌شود که مردم رغبتی به تماشای آن‌ها پیدا نکنند. سینما آزادی را به ما دادند که پوستر فیلم هم روی بیلبورد بزرگی زده شده بود. در این سینما دو هفته اکران به ما دادند، ولی فقط 14 سانس داشتیم، یعنی روزی یک سانس. این یعنی ضربه زدن به یک فیلم، یعنی فاجعه. به شما سینما می‌دهند، ولی یک سانس در روز می‌دهند. بعد می‌گویند به شما سینما آزادی را دادیم. مردم نمی‌دانند چه اتفاقاتی پشت پرده می‌افتد. در 14 روز که می‌توانستم هر روز پنج سانس داشته باشم روزی یک سانس به این فیلم دادند، فیلم‌های زهرماری که روزی پنج سانس دارند فروششان با فیلم‌های اجتماعی قابل قیاس نیست. می‌بینید مافیای اکران برای اینکه بخواهد فیلمی‌ را له کند از چه ابزارهایی استفاده می‌کند و چطور می‌توانند سرتان را با پنبه ببرند. می‌گویند به شما اکران دادیم تا دهانتان را ببندد، ولی به یک فیلم 130 سینما می‌دهند و به دیگری 20 سینما؛ مردم این ماجراها را نمی‌دانند. اینجا بازنده، سینمای اجتماعی است، سینمایی که می‌تواند راه‌گشا و گره‌گشا باشد، ولی مسئولان فکری برای این ماجرا نمی‌کنند.

ساختن فیلم اجتماعی در شرایطی که حامی ‌ندارد و فیلمسازان با سنگ‌اندازی‌های بسیاری مواجهند کار بسیار دشواری است؛ شما در کارنامه کاریتان فیلمی‌ هم دارید که فروش بسیار خوبی داشته، اما چرا با دست‌های خالی و نداشتن بودجه و حامی، همچنان فیلم اجتماعی می‌سازید؟

به‌نظر شما ساختن فیلمی ‌مانند پر پرواز برای من سخت است؟ مثل آب خوردن است. این فیلم در زمانی که بلیت سینما 1200 تومان بود، حدود 200 میلیون تومان فروخت. مگر ساختن چنین فیلمی ‌برای من سخت است؟ ساختن فیلمی ‌که در گیشه، میلیاردی بفروشد برایم مثل آب خوردن است، ولی چنین کاری نمی‌کنم. کما اینکه گفتم پر پرواز هم فرزند ناخلف من است، چون معتقدم نمی‌توان با سینما کاسبی کرد. در حوزه سینما، فیلم جدیدتان باید نسبت به کار قبلی‌تان برجسته‌تر باشد. بسیاری از سینماگران برجسته و خوشنام کشورمان، سینما را به پول نفروختند، کما اینکه زندگیشان با سختی می‌گذرد و هنوز مستأجر هستند، ولی جزو سینماگران برجسته این کشورند. به‌نظرم بنیاد سینمایی فارابی می‌تواند کارگروهی تشکیل بدهد و از سینماگرانی که در حوزه سینمای اجتماعی کار می‌کنند یا فیلم‌هایشان در خارج از مرزها خریدار دارد یا حرف تازه‌ای برای سینمای ایران دارند، حمایت کند، در حالی‌که اکنون این حمایت وجود ندارد.

برای اکران بین‌المللی این فیلم هم برنامه‌ای دارید و فکر می‌کنید که این فیلم بازار فروشی در کشورهای خارجی داشته باشد؟

پیگیر این موضوع هستیم. مسئول پخش بین‌المللی فیلم هم با چینی‌ها مذاکره کرده است. گرچه مبلغ خرید، پایین است اما اشکالی ندارد، چون سینمای ایران به مردم کشورهای دیگر معرفی می‌شود. بنا داریم این فیلم در ترکیه هم نمایش داده شود، چون بخشی از لوکیشن فیلم در ترکیه است.

در فیلم کار کثیف لوکیشن فقیر نیست و غنی است؛ همچنین پلان‌های زیبایی در کار می‌بینیم، حتی تصاویر کلوزآپ کم است، برخلاف فیلم‌های ارزان‌قیمت آپارتمانی که بسیاری از فیلمسازان اجتماعی به آن رو آورده‌اند؛ درباره لوکیشن هم نکته‌ای دارید؟

جالب است بدانید ما بعضی از لوکیشن‌ها را به‌هم دوختیم، مثلاً روبه‌روی خانه آن عرق‌ساز، دریاچه‌ای وجود نداشت ولی به شیوه‌ای تصویربرداری کردیم که دریاچه را به آن لوکیشن بدوزیم؛ در واقع جغرافیای فیلم را ساختیم.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.